بهار در بهار / 1
گفت‌وگوي خواندني آيت‌الله خامنه‌اي با خبرنگار هندي در سال 60+ فيلم خاطره از ورود امام/ عمامه جد سادات نجاتم داد/ فيلم: به‌سوي فرار

 

سي و چهارمين بهار آزادي امسال در شرايطي رقم مي‌خورد كه موج بيداري اسلامي نشأت گرفته از انقلاب اسلامي ايران، كشورهاي خاورميانه و شمال افريقا را نيز در برگرفته و قيام امام خميني كبير كه از همان سال‌هاي اول انقلاب موجب بروز خيزش‌هاي پراكنده‌اي در نقاط مختلف دنيا شد، اكنون در مرحله بلوغ خود قرار دارد. از اين‌رو، تبيين اين حركت بزرگ و بازخواني ابعاد آن، هم مي‌تواند به قدر دانستن اين نعمت الهي در داخل و پاس‌داشت آن كمك كند و هم چراغ‌راه حركت‌هاي عدالت‌خواهانه جديدي شود كه به تعبير رهبر معظم انقلاب در ديدار اخير با دبيركل جهاد اسلامي فلسطين، محدود به تحولات اخير نيست و پيروزي‌هاي جديدي در راه است. رجانيوز در طول ايام الله دهه‌ي فجر، هر روز گوشه‌اي از اين كتاب قطور را ورق مي‌زند:

 

فیلم خاطرات حضرت آیت الله خامنه‌ای در زمان ریاست جمهوری ایشان از شب 12 بهمن 1357، روز ورود حضرت امام و تحصن در دانشگاه تهران به همراه علما و شهیدان مطهری، مفتح و بهشتی

 

Get the Flash Player to see this player.

براي دانلود فيلم اينجا كليك كنيد

 

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سال 76، در گفت‌وشنودی صمیمانه با جمعی از نوجوانان و جوانان، به ذكر خاطره‌ای از روز ورود امام خمینی به میهن در دوازدهم بهمن 57 پرداختند كه بخش‌هایی از متن و صوت آن در آستانه سی و دومین بهار انقلاب منتشر می‌شود:

 

Get the Flash Player to see this player.

براي دانلود فيلم اينجا كليك كنيد

یكى از خاطرات خيلى جالب من، آن شب اولى است كه امام وارد تهران شدند؛ يعنى روز دوازدهم بهمن -شب سيزدهم- شايد اطلاع داشته باشيد و لابد شنيده‌ايد كه امام، وقتى آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانى كردند، بعد با هلى‌كوپتر بلند شدند و رفتند.

تا چند ساعت كسى خبر نداشت كه امام كجا هستند! علت هم اين بود كه هلى‌كوپتر، امام را در جايى كه خلوت باشد، برده بود؛ چون اگر مى‌خواست جايى بنشيند كه جمعيت باشد، مردم مى‌ريختند و اصلاً اجازه نمى‌دادند كه امام، يك جا بروند و استراحت كنند. مى‌خواستند دور امام را بگيرند.

هلى‌كوپتر در نقطه‌اى در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبيلى امام را سوار كرد. همين آقاى ناطق نورى اتومبيلى داشتند، امام را سوار مى‌كنند - مرحوم حاج احمد آقا هم بود - امام مى‌گويند: مرا به خيابان ولى‌عصر ببريد؛ آن‌جا منزل يكى از خويشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ مى‌روند و سراغ به سراغ، آدرس مى‌گيرند، بالاخره پيدا مى‌كنند - منزل يكى از خويشاوندان امام - بى‌خبر، امام وارد منزل آنها مى‌شوند!

امام هنوز نماز هم نخوانده بودند -عصر بود- از صبح كه ايشان آمدند -ساعت حدود نه و خرده‌اى- و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندكى استراحت كرده بودند! آن‌جا مى‌روند كه نمازى بخوانند و استراحتى بكنند. ديگر تماس با كسى نمى‌گيرند؛ يعنى آن‌جا كه مى‌روند، با كسى تماس نمى‌گيرند. حالا كسانى كه در اين ستادهاى عملياتى نشسته بودند -ماها بوديم كه نشسته بوديم- چقدر نگران مى‌شوند! اين ديگر بماند. چند ساعت، هيچ‌كس از امام خبر نداشت؛ تا بعد بالاخره خبر دادند كه بله، امام در منزل فلانى هستند و خودشان مى‌آيند، كسى دنبال‌شان نرود!

من در مدرسه رفاه بودم كه مركز عملياتِ مربوط به استقبال از امام بود - همين دبستان دخترانه رفاه كه در خيابان ايران است كه شايد شما آشنا باشيد و بدانيد - آن‌جا در يك قسمت، كارهايى را كه من عهده‌دار بودم، انجام مى‌گرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما يك روزنامه روزانه منتشر مى‌كرديم. در همان روزهاى انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر كرديم. عده‌اى آن‌جا بوديم كه كارهاى مربوط به خودمان را مي‌كرديم.

آخر شب -حدود ساعت نه‌ونيم، يا ده بود- همه خسته و كوفته، روز سختى را گذرانده بودند و متفرق شدند. من در اتاقى كه كار مى‌كردم، نشسته بودم و مشغول كارى بودم؛ ناگهان ديدم مثل اين كه صدايى از داخل حياط مى‌آيد - جلوِ ساختمان مدرسه رفاه، يك حياط كوچك دارد كه محل رفت و آمد نيست؛ البته آن هم به كوچه در دارد، ليكن محل رفت و آمد نيست - ديدم از آن حياط، صداى گفت‌وگويى مى‌آيد؛ مثل اين‌كه كسى آمد، كسى رفت. پا شدم ببينم چه خبر است. يك وقت ديدم امام از كوچه، تك و تنها به طرف ساختمان مى‌آيند! براى من خيلى جالب و هيجان‌انگيز بود كه بعد از سال‌ها ايشان را مى‌بينم -پانزده سال بود، از وقتى كه ايشان را تبعيد كرده بودند، ما ديگر ايشان را نديده بوديم- فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاق‌هاى متعدد -شايد حدود بيست، سى نفر آدم، آن‌جا بودند- همه جمع شدند. ايشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ايشان ريختند و دست ايشان را بوسيدند. بعضي‎ها گفتند كه امام را اذيت نكنيد، ايشان خسته‌اند.

براى ايشان در طبقه بالا اتاقى معين شده بود -كه به نظرم تا همين سال‎ها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگه داشته‌اند و ايام دوازده بهمن، گرامى مى‌دارند- به نحوى طرف پله‌ها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزديك پاگرد پله كه رسيدند، برگشتند طرف ما كه پاى پله‌ها ايستاده بوديم و مشتاقانه به ايشان نگاه مى‌كرديم. روى پله‌ها نشستند؛ معلوم شد كه خود ايشان هم دل‌شان نمى‌آيد كه اين بيست، سى نفر آدم را رها كنند و بروند استراحت كنند! روى پله‌ها به قدر شايد پنج دقيقه نشستند و صحبت كردند. حالا دقيقاً يادم نيست چه گفتند. به‌هرحال، "خسته نباشيد" گفتند و اميد به آينده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت كردند.

البته فرداى آن روز كه روز سيزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوىِ شماره دو منتقل شدند كه برِ خيابان ايران است -نه مدرسه علوى شماره يك كه همسايه رفاه است- و ديگر رفت و آمدها و كارها، همه آن‌جا بود. اين خاطره به يادم مانده است.

 

 

گفت‌وگوی انقلاب 1 /

مصاحبه منتشر نشده و خواندنی حضرت آیت الله خامنه‌ای با خبرنگار هندی در دی‌ماه سال 60:

هيچ جاى دنيا به گروهى كه مسلحانه عليه حكومت قيام كرده‌اند، روى خوش نشان نمی‌دهند

با اسرائيل يك خصومت عنصرى و استراتژيك داريم

فكر مى‌كنيد كه حمله به يك ملت و دولت فقط در حمله‌ى نظامى خلاصه مى‌شود؟

میراژهای فرانسوی را چه کسی به عراق فروخته است؟

کشورهای دشمن ما معدود هستند و می‌توان با انگشت آن‌ها را شمرد

همین الان هم از بنی صدر و سلطنت‌طلبان بپرسید می‌گویند چند ماه دیگر در ایرانیم/ گروه‌هاى واخورده، عقب مانده و پس مانده‌ى سياسى اگر اين ادعاها را نكنند، به چه اميدى زنده باشند

چه فرقى است ميان كسى كه كارمند سازمان امنيت شاه بود و مجاهدین

کتاب "مصاحبه‌ها" که در برگیرنده مجموعه‌ی مصاحبه‌های رهبر معظم انقلاب در سال 1360 و در دوران ریاست جمهوری ایشان است، توسط انتشارات صدا و سیما (سروش) در سال 1366 در پنج هزار نسخه منتشر شد.

در این کتاب مصاحبه‌های خواندنی از رهبر معظم انقلاب با خبرنگاران داخلی و خارجی در موضوعات مختلف دیده می‌شود که پاسخ‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به پرسش‌های گوناگون خبرنگاران در آن شرایط، می‌تواند به خوانندگان در شناخت بیشتر شخصیت و روحیه انقلابی و اسلامی ایشان کمک کند.

در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است، تحلیل تاریخ و شناخت درست رویدادهای هرجامعه، نیازمند اسناد و مدارک معتبری است که از سوی شخصیت‌های معتبر آن جامعه فراهم آمده است.

رجانیوز در ویژه‌نامه روزانه خود هر روز بخش‌هایی از این کتاب را منتشر خواهد کرد.

حضرت آیت الله خامنه‌ای در تاریخ 1/10/1360 در گفت‌وگو با خانم شارما خبرنگار هندی، به پرسش‌های صریح این خبرنگار پاسخ‌های صریح و شنیدنی داده است که متن کامل آن در ادامه آمده است.

آقاى رئيس جمهور در هندوستان 120 ميليون مسلمان زندگى مى كنند و مى خواهند نتايج انقلاب شما را ببينند. بايد بگويم كه موضع اكثريت ايشان در قبال اين تيرباران هايى كه در ايران هست، خوب نيست و آن را اصلا اسلامى نمى دانند به خصوص در كشورى انقلابى مثل ايران.

اين 120 ميليون مسلمانى كه در هندوستان زندگى مى‌كنند، شايد از مسائل و قضاياى ايران اطلاعى ندارند. از جمله به قول شما پيرامون تيرباران ها چيزى نشنيده‌اند و نقاط روشن انقلاب ما را به هيچ وجه نمى‌دانند و در اين ندانستن‌ها، بيشتر تقصير متوجه تبليغاتى‌ست كه در هندوستان مثل بيشتر جاهاى ديگر بر فضاى آن جا حكومت مى‌كند. خود من هندوستان بوده ام و هر جا كه رفتم، ديدم كه مسلمان ها نسبت به انقلاب ما وقتى چيزى مى‌شنوند، احساس شادمانى مي‌كنند و نسبت به انقلاب به طور كامل علاقه و هم‌فكرى نشان مى‌دهند. اما اگر كسانى از مسلمان‌ها همان طور كه شما مى‌گوييد نسبت به تيرباران‌هاى ايران ناراحت و گله مند باشند، علتش اين است كه فلسفه‌ى اين تيرباران ها را نمى دانند. اولا شايد تعداد تيرباران ها را خيلى بيش از آنچه كه هست، براي‎شان منعكس كرده اند. ثانيا شايد نمى‌دانند كه چه كسانى تيرباران مى‌شوند. هيچ كس در هيچ جاى دنيا فكر نمى‌كند كه مى‌توان به گروهى كه مسلحانه عليه حكومت قيام كرده اند، روى خوش نشان داد.

ما در ايران با توطئه ى بزرگى روبرو هستيم. اين توطئه از طرف قدرت‌ها و سلطه‌هاى بزرگ جهانى سازماندهى مى‌شود. عواملى در داخل دارند و آنها كار خود را جنگ مسلحانه با رژيم جمهورى اسلامى قرار داده‌اند. البته ما اينها را دستگير مى‌كنيم و بسيارى از آنها را توبه مى‌دهيم و بر روى آنها تاثير اخلاقى و معنوى مى‌گذاريم. شما اگر در ايران بوديد، شايد از تلويزيون و رسانه‌ها نمونه‌هاى دسته جمعى بزرگى را مشاهده مى‌كرديد. بعضى از آنها مجرم هستند، آدم كشته‌اند، اتوبوس آتش زده‌اند، در داخل خيابان‌ها تظاهرات مسلحانه به راه انداخته‌اند و طبق مقررات حقوق اسلامى اين گونه افراد مستوجب اعدام هستند و اعدام مى‌شوند. تعداد اينها را دشمن خيلى بيش از آنچه كه هست و نوع كار آنها را غير از آنچه كه واقعيت و وجود دارد، معرفى مى‌كند. لذا ممكن است كه بعضى از اين جهت ناراحت بشوند. من فكر مى‌كنم شما به عنوان يك خبرنگار و فردى كه علاقه‌اى به ايران و به انقلاب دارد، خيلى خوب است كه واقعيت را براى كسانى كه اين طور فكر مى‌كنند، روشن كنيد.

اين طور كه من حس كردم سياست خارجى ايران براساس فاصله گرايى‌ست. يعنى براى مثال قبل از آن كه آقاى بنى صدر به فرانسه بروند، فرانسه اگر دوست ايران نبود، لااقل دشمن ايران هم نبود. يعنى سياست خارجى شما ضعيف است. من مى‌خواهم روش سياست خارجى ايران را بدانم. ايران به چه كسى دشمن و به چه كسى دوست مى‌گويد؟

سياست خارجى ما ضعيف نيست. قبول مى‌كنم كه تلاش و فعاليت سياسى ما كم است، اما سياست خارجى ما خطوط روشنى دارد. ما كشورهاى جهان را به كشورهاى برادر و دوست بى طرف و دشمن تقسيم كرده ايم. دشمن؛ آن دولتى است كه به ما تعرض مى‌كند. هر دولتى كه به ما تعرض و حمله نكند، دشمن ما نيست و از نظر ما يا بى‌طرف يا دوست و يا برادر است. فرانسه را هم كه شما مى‌گوييد، قبل از رفتن بنى صدر در جريان محاصره‌ى اقتصادى عليه كشور ما شركت داشت. كشور دوست و حتى بى‌طرف هم براى ما نبود. در اروپا اگر دو سه دولت بزرگ بودند كه در محاصره‌ى اقتصادى به طور فعال عليه ما شركت كردند، در صف مقدم آن ها فرانسه بود. ما با فرانسه هيچ وقت قصد خصومت نداشتيم، به خصوص با خاطرات شيرينى كه از اقامت رهبرمان در فرانسه داشتيم. اما وقتى كه فرانسه در محاصره‌ى اقتصادى شركت كرد و على‌رغم اين كه ما در فرانسه اموال و كالاهاى نظامى داشتيم، آنها را به ما نداد و متصرف شد و توقيف كرد - كه هنوز هم مقدارى از اموال ما در فرانسه هست - احساس كرديم كه حكومت فرانسه با ما دوست نيست. البته بعد از آن كه رئيس جمهور جديدى در فرانسه بر سر كار آمد و روابط صميمانه‌اى را با اسرائيل آغاز كرد، براى ما كه با اسرائيل يك خصومت عنصرى و استراتژيك داريم، بيشتر روشن شد كه فرانسه نمى‌تواند با ما دوست باشد. همچنين بعد از آن كه مجرمين سياسى و غير سياسى كشور ما را پناه داد، بيشتر براى ما روشن شد كه فرانسه به ما حمله مى كند و خصومت دارد و متعرض ما مى شود. شما فكر مى‌كنيد كه حمله به يك ملت و دولت فقط در حمله‌ى نظامى خلاصه مى‌شود؟ يقينا اين طور نيست و تعرض اقتصادى سياسى كمتر از تعرض نظامى نيست. بنابراين فرانسه كه مورد مثال شماست، به هيچ وجه يك كشور دوست نيست. اما اين خصومت و عدم دوستى را او شروع كرده است. اين خصومت از محاصره‌ی اقتصادی و توقیف اموال ما و همچنین روابط صمیمانه با اسرائیل شروع می‌شود، از ارتباط صمیمانه و تجهیز دشمن ما یعنی عراق شروع می‌شود. میراژهای فرانسوی را که در کشور ما سرنگون می‌شوند، چه کسی به عراق فروخته و چه کسی برای آن‌ها کارشناس فرستاده است تا آن را به عراقی‌ها تحویل دهند؟ آیا غیر از فرانسه کشور دیگری هست؟ بنابراین ما شروع به خصومت نکردیم و فرانسه بود که این خصومت را شروع کرد.

از این که بگذریم، ما با اغلب کشورهای جهان دوستیم. با بعضی مثل دولت شما برادر هستیم و آن را دوست خود می‌دانیم. هیچ‌گونه کمکی از طرف او به ما نشده و انتظار کمکی نیز نداشته‌ایم، نه کمک سیاسی نه غیر سیاسی، اما روی همان روابط سنتی و قدیمی و برحسب این که ما دو ملت بزرگ و همسایه‌ی قدیمی هستیم و به طور طبیعی به هم احتیاج داریم، کشور هند را یک ملت و دولت دوست می‌دانیم. در مورد کشورهای دیگر هم همین‌طور است. کشورهای دشمن ما معدود هستند و می‌توان با انگشت آن‌ها را شمرد.

فرانسه پایتخت سلطنت‌طلبان شده است و شورای مقاومت هم تشکیل داده‌اند. از طرف دیگر من می‌بینم که در ایران خبرگزاری فرانسه فعال شده است. در ایران فرانسوی وجود ندارد ولی خبرگزاری فرانسه هست. چرا به آن‌ها اجازه داده شده است که از این جا خبر دهند؟ پس حتماً برنامه‌ای در پشت پرده هست.

در همه جای دنیا خبرگزاری‌ها آزادند و ما به صورت سمبلیک، خبرنگاری‌های امریکایی را از ایران بیرون کردیم. زیرا امریکا بزرگ‌ترین و اصلی‌ترین دشمن ما بود و ما با بیرون کردن خبرنگارهای امریکایی، خصومت خود را با امریکا می‌خواستیم ثابت کنیم. اما از سایر کشورهای دنیا، خبرنگارهایی از جمله خبرگزاری فرانسه در ایران هستند. البته خبرها را خیلی از اوقات تحریف می‌کنند و حتی آن‌ها در بستان آمدند و پیشرفت‌های ارتش ما را دیدند و آن‌ها را کمتر از آنچه که بود، مغرضانه معرفی کردند، اما در هرحال ما به آن‌ها اجازه می‌دهیم که بیایند و فکر می‌کنیم که بودن خبرنگارها در ایران حاکی از حسن نیت و حاکی از وجود آزادی در کشور ماست. باید بیایند، ببینید اوضاع و احوال را، و منعکس کنند، و هیچ مانعی ندارد.

آقای بنی‌صدر آدم خودخواهی است و دائما در مصاحبه‌ی مطبوعاتی شرکت می‌کند و نظر خود را اعلام می‌دارد. مثلا مى گويد كه به زودى به ايران خواهد آمد. نظر جناب عالى در مورد اين ادعاى بنى صدر چيست؟ آيا بنى صدر در ايران داراى پايگاه مردمى است و يا در ميان افراد ارتش نفوذ دارد؟

اگر غير از آقاى بنى صدر هم كه اين ادعا را مى‌كنند از ديگران، مثل بختيار، آريانا، رجوى، اويسى... و ده‌ها وجود سلطنت طلب و ضدانقلاب كه در فرانسه و جاهاى ديگر هستند، از هر كدام بپرسيد، مى‌گويند همين دو سه ماهه به ايران مى‌رويم و اين مخصوص حالا هم نيست. آنهايى هم كه زودتر از ايران رفتند الان دو سال، دو سال و نيم است كه مى‌گويند ما دو سه ماه ديگر به ايران مى‌رويم. همه‌ى آنها هم ادعا مى‌كنند كه در ميان مردم پايگاه دارند.

اما ما اين حرف را از آنها ايراد نمى‌گيريم و تعجب هم نمى‌كنيم. زيرا گروه‌هاى واخورده، عقب مانده و پس مانده‌ى سياسى اگر اين ادعاها را نكنند، به چه اميدى زنده باشند. چه كسى به آنها اعتنا خواهد كرد و به آنها پول خواهد داد؟ اگر شما امروز مى‌بينيد كه به بنى صدر، مسعود رجوى، بختيار، آريانا از سوى عوامل مرتجع منطقه و همچنين از طرف دشمنان جهانى و بزرگ ما پول داده مي‌شود، فكر مى‌كنيد كه به چه عنوانى پول داده مى‌شود؟ پس اينها مجبورند كه بجنگند و مبارزه را ولو به صورت زبانى ادامه دهند و براى اين كه اميدى هم براى حاميان بزرگ خود به وجود آورند، بلوف سياسى بزنند و بگويند همين چند ماه ديگر بر مى‌گرديم. اما همه‌ى آنها چه بنى صدر و چه غير بنى صدر كمترين پايگاهى در ميان مردم و ارتش ندارند و اگر داشتند بيرون نمى‌رفتند و در ايران مى‌ماندند.

در مورد جنگ ايران و عراق آيا فكر مى‌كنيد در آينده به صلح خاتمه يابد؟

ما حرفى نداريم كه جنگ به صلح خاتمه يابد. اما از مغز عليل رهبران عراق بعيد مى‌دانيم. ما با وضعيتى كه در ميان رهبران عراق مشاهده مى‌كنيم، احساس مى‌كنيم كه اينها كسانى نيستند كه بتوانند اين جنگ را با صلح خاتمه دهند. اينها مجبور و محكومند كه اين جنگ را با شكست كامل خود خاتمه دهند. صلح، شجاعتى به‌اندازه‌ى جنگ، بلكه بيشتر مى‌خواهد و اين شجاعت را رهبران عراق ندارند. از طرف ديگر، اگر رهبران عراق حاضر بشوند كه امروز صلح كنند، اين به شكست و سقوط خود آنها در داخل كشورشان منتهى مى‌شود. زيرا آنها به مردم خود وعده داده‌اند كه ما به ايران مى رويم و براى شما زمين و غنايم بى‌شمار ديگر مى‌آوريم. آنها پانزده ماه است كه در ايران هستند و نه تنها غنيمت نبرده‌اند، بلكه اجساد بى‌شمارشان را در زمين‌هاى ما دفن كرده‌اند. اگر صلح كنند، ملت عراق شديدا آنها را مؤاخذه خواهد كرد كه شما كه مى‌خواستيد با اين خفت و خوارى صلح كنيد، پس چرا جنگ به راه انداختيد و لذا بر آنها خواهند شوريد. به اين لحاظ، رهبران عراق شهامت صلح را ندارند اما ما حاضريم كه صلح شرافت‌مندانه كنيم و اولين قدم صلح هم اين است كه طرفين مايل به تجاوز نباشند. اگر دشمن ما مايل به تجاوز نيست، اولين قدم او اين است كه از سرزمين ما بلافاصله عقب نشينى كند. و چون عقب نشينى نمى‌كند، پس ادعايش دروغين است. ما هم حاضريم صلح كنيم و هم حاضريم شرافت‎مندانه در ميدان بجنگيم. هر دو براى ما على السويه است.

مسأله‌ى كردستان را چگونه مى‌خواهيد حل كنيد؟ آيا حاضر به دادن خودمختارى به آنها هستيد؟

كُردها از ما خودمختارى نمى‌خواهند. آن كسى كه از ما براى كُردها خودمختارى مى‌خواهند، امريكاست. كردها از ما نان، كار و محيط امن براى زندگى مى‌خواهند و ما هم با كمال ميل به آن‌ها مى‌پردازيم. براى ما كُرد، بلوچ و فارس فرقى نمى‌كند. دولت ما و نظام ما در مقابل تمامى قوم هاى نژادى و زبانى در ايران متعهد است كه رفاه، كار، معنويات و اخلاقيات به آنها بدهد و آنها هم همين را مى‌خواهند. كُردها خود با آنها كه خودمختارى مى‌خواستند و خود را رهبر كُردها معرفى مى‌كردند، جنگيدند و آنها را بيرون كردند. امروز شهرهاى كردنشين همه در اختيار جمهورى اسلامى است. آنها در جاده ها و راه‌ها مجبورند كمين كنند و مانند دزدها هر كسى را كه عبور مى‌كند، به گروگان مى‌گيرند. خود ملت كُرد با آنها مى‌جنگد. امروز شايد شما بدانيد در كردستان يكى از نيروهاى كارآمد ما، پيش‎مرگان مسلمان كُرد هستند كه اسلحه به دست مى‌گيرند و با آن مدعيان مى‌جنگند. آنها كه دم از خود مختارى مى‌زنند، مزدوران سلطه‌ى جهانى هستند، كرد نيستند.

شنيده‌ام كه در كردستان هم دست شوروى و هم دست سلطه هاى غرب وجود دارد؟ نظر شما چيست؟

حرف‌ها، زياد است. آنچه ما تا به حال فهميده‌ايم دست سلطه‌هاى غرب و امريكا را بيشتر ديده‌ايم. قاسملو، عزالدين و امثال اينها مقدارى با عراق و مقدارى هم با سلطه‌هايى شبيه عراق و دلالان سياست غربى ارتباط داشتند و از آنها كمك مى‌گرفتند. به هر حال، دست هر كسى باشد، بيگانه براى ما بيگانه است. فرقى ميان اين بيگانه و آن بيگانه نمى‌بينيم.

مى‌دانيد كه ضدانقلاب خارج از كشور فعالانه كار مى‌كنند و هم به نفع امپرياليسم كار مى‌كنند و هم شما نيروهاى انقلابى را مثل مجاهدين دسته دسته اعدام مى‌كنيد و اين به نفع امپرياليسم و يا بر ضد امپرياليسم است.

در معناى انقلابى و ضدانقلابى حدودا با شما اختلاف نظر داريم. شما آن كسانى را كه داعيه‌ى انقلابى دارند، ولى در عمل با جمهورى اسلامى ايران مى‌جنگند، نيروى انقلابى مى‌دانيد و ما آنها را ضد انقلاب مى‌دانيم. چه فرقى است ميان كسى كه كارمند سازمان امنيت شاه بود و اينها؟ امروز اينها در حقيقت كار آنها را با همين مقابله‌ى خود با جمهورى اسلامى انجام مى‌دهند. ما نيروى انقلابى به كسى مى‌گوييم كه اولا بداند انقلابى يعنى چه؟ ثانيا با نيروهاى ضدانقلابى و جهان ارتباط نداشته باشد. آن كسى كه در داخل با جناح‌هاى غيرانقلابى مى‌سازد و با نيروهاى ضدانقلاب و مرتجع داخل مثلا در كردستان پيوند مى‌زند و با فئودال‌ها دست روى دست هم مى‌گذارند و بعد هم از ايران به فرانسه كه كشور ضدانقلابى است، فرار مى‌كند چگونه شما او را مى‌خواهيد انقلابى نام بگذاريد؟

به عنوان كسى كه ماه‌ها در ايران هستم، برداشتم اين است كه سلطنت طلب‌ها در لباس اسلامى و يا كمونيستى و يا مجاهدين ظاهر مى‌شوند. چه پاسدار كشته شود و چه مجاهدين به ضرر ايران تمام مى شود.

شما كه محقق هستيد، به اين سؤال من جواب دهيد. مسعود رجوى سلطنت طلب است؟

من اصلا با رفتن مسعود رجوى كار ندارم.

خيلى خوب اين جواب شماست. اگر مسعود رجوى سلطنت طلب است، حرف شما درست است. اما اگر مسعود رجوى از همان گروه‌هاى به اصطلاح انقلابى است كه سال‌ها در زندان بوده‌اند و اكنون با فئودال‌هاى كومله در كردستان و با دولت ارتجاعى و ضد انقلابى فرانسه در اروپا پيوند مي‌زنند و از عربستان پول مى‌گيرند، اگر شما اين را قبول داريد، پس باور كنيد كه ضدانقلاب فقط سلطنت طلب ها نيستند، چه امثال رجوى و چه على امينى و بختيار كه از قديم بودند. نام‌ها را از ظواهرشان نگاه نكنيد. آن را بشكافيد. كسى كه انقلابى‌ست ممكن است تا آخر انقلابى نماند. انسانى مى‌تواند امروز انقلابى باشد و فردا ضد انقلابى بشود. انسان دائم در نوسان است. آن گروه از انسان‌هايى كه ديروز داعيه‌ى انقلابى داشتند و امروز عمل ضدانقلابى انجام مى‌دهند، حتى اگر نام خود را انقلابى بگذارند، انقلابى نيستند و شما كه محقق هستيد، بايد اين نام را از روى آنها برداريد و زير اين نام به واقعيت آنها توجه كنيد.

 

 

شنیدنی‌های انقلاب 1 /

خاطره‌ای از آیت الله مهدوی کنی از تصمیم مردم برای بستن فرودگاه مهرآباد

عمامه جد سادات من را از مرگ نجات داد / فردی که مدرسه رفاه را تهدید به بمب باران کرد، 22 بهمن در رادیو قل هو الله می‌خواند

امام(ره) پس از مدتي توقف در پاريس، عازم تهران شدند. دولت بختيار مانع ورود امام(ره) شد و فرودگاه ها را بست. به دنبال اين اقدام، آقايان علما از بلاد مختلف به دانشگاه تهران آمدند و در مسجد دانشگاه تهران تحصن کردند. بنده چون در کميته استقبال بودم در آنجا تحصن دائم نداشتم. اين تحصن به خاطر اعتراض به دولت در جلوگيري از ورود امام(ره) بود. بنده چون عضو شوراي انقلاب بودم کارهاي مربوط به کميته را زير نظر داشتم و بعضي از کارها را نيز غيرمستقيم هدايت مي کردم. در مدرسه رفاه (محلي که امام(ره) پس از ورود به ايران چند روزي را در آنجا ساکن بودند) تلفن ها را جواب مي داديم و براي تنظيم امور هم شرکت مي کرديم. تلفن هايي هم از سران رژيم سابق مي شد. تلفن مقدم و طوفانيان (از سران نظامي و وفاداران به شاه) را يادم هست. طوفانيان تهديد به بمباران محل اقامت امام(ره) مي کرد، ولي مقدم از راه محبت و دوستي سخن مي گفت. خوب ياد دارم شخصي با صداي کلفت و خشن به مدرسه رفاه تلفن کرد و ما را تهديد به بمباران کرد. من به او گفتم ما از اين تهديدها هراسي نداريم. ما شاگردان آن امامي هستيم که لرزه به اندام شاه انداخت و او را فراري داد، ما بيدي نيستيم که از اين بادها بلرزيم. هر کاري مي‌خواهيد، بکنيد. اتفاقا روز 22 بهمن از راديو، صداي همين مرد را شنيدم که التماس مي‌کرد و سوره "قل هوالله" را مي‌خواند و اظهار عجز مي‌کرد و با انقلاب دست بيعت داد و خود را به نام طوفانيان معرفي کرد.

آن روزی که بنا بود امام تشریف بیاورند، فرودگاه را بستند. روز دهم بهمن، ما و عده‌ای از دوستان روحانی و غیرروحانی به میدان آزادی رفتیم و مردم را از حمله به فرودگاه بازداشتیم، که آن هم جریان شیرینی دارد؛ ما در مدرسه‌ی رفاه بودیم که شنیدیم مردم در میدان آزادی اجتماع کرده‌اند و جمعیت به سوی فرودگاه سیل‌آسا در حرکت هستند. شعار مردم این بود که می‌رویم فرودگاه را باز کنیم. بعضی می‌گفتند آنجا را آتش می‌زنیم، بعضی می‌گفتند با هواپیماها چه کنیم. این خبرها جسته و گریخته به گوش می‌رسید.

مامور شدیم که جلوی حمله مردم به فردوگاه را بگیریم

بنده و چند نفری از معممین مأمور شدیم که به آنجا برویم. یک مینی‌بوس از هواپیمایی کشوری به وسیله‌ی یکی از دوستان -به نام آقای ناصر اتابکی که بعدها در جبهه شهید شد واز دوستان مسجد ما بود- در اختیار ما گذاشتند. ما به خاطر اینکه پوششی داشته باشیم، خانواده‌های خود را نیز به همراه بردیم. ما جلو نشستیم و آن‌ها هم پشت سر. آقای حمید نقاشیان هم بود. ایشان جوانی بود که روزهای اول انقلاب کنار امام می‌ایستاد و از امام حفاظت می‌کرد. الآن هم ظاهراً به کار تجارت مشغول است. او از دوستان آقای رفیق دوست و آقای ناطق بود. از جمله همراهان آقای آیت گودرزی بود. آقای آیت، آن وقت، جزو بچه های مسجد ما بود و ایشان بود که بلندگو را از مسجد آورد که روی ماشین نصب کردیم و در میدان آزادی سخنرانی كرديم. از دوستان دیگرمان، آقای هادی دیانت زاده بود که امور برقی را تنظیم می‌کرد. یادم هست که در آن ماشین، از دوستان روحانی، آقایان ربانی شیرازی، طاهری خرم‌آبادی و ربانی املشی حضور داشتند.

بالاخره دسته جمعی از خیابان انقلاب- که قبلاً شاه‌رضا می‌گفتند- به سوی میدان آزادی حرکت کردیم؛ منتهی چون در ماشین زن و بچه بود، مأمورین گارد مزاحم ما نشدند تا اینکه به میدان آزادی رسیدیم. در آنجا مردم خیلی جوش وخروش داشتند و بسیار ناراحت بودند.

سرهنگ رحیمی معروف –که بعد از انقلاب رئیس دژبان ارتش شد و از وکلای پرونده‌ی آیت‌الله طالقانی پیش از انقلاب در زندان بود- در حال سخنرانی برای مردم بود و آنها را تحریک می‌کرد که به فرودگاه حمله کنند. او می‌گفت: "چرا دولت بختیار مانع ورود مرجع تقلید ما شده است؟ مردم بروید و فرودگاه را باز کنید" وقتی ما به آنجا رسیدیم، دیدیم سربازان گارد مقابل مردم موضع گرفته‌اند و آماده‌ی حمله هستند و از این طرف هم مردم آماده‌ی حرکت و یورش به فرودگاه بودند. میدان آزادی پر از جمعیت بود. من در آنجا میکروفون را گرفتم و خودم را معرفی کردم. گفتم من مهدوی کنی امام جماعت مسجد جلیلی هستم. گفتم من و همراهان از سوی کمیته‌ی استقبال امام مأموریت داریم که به شما بگوییم به فرودگاه حمله نکنید، ان‌شاء الله امام تشریف می‌آورند. وقتی امام آمدند و حکومت تشکیل شد، ما فرودگاه را لازم داریم و هواپیماها باید سالم بمانند. اگر به فرودگاه حمله شود، ممکن است عده‌ای از این حمله سوء استفاده کنند و همچنین ممکن است عده‌ای شهید شوند و ممکن است فرودگاه تخریب شود و این به مصلحت نیست.

آقای سرهنگ رحیمی آمد گفت: "آقا! چرا این‌گونه صحبت می‌کنید. این‌ها جلوی مرجع تقلید ما را گرفته‌اند. ما باید مردم را بفرستیم فرودگاه را بگیرند. چرا آقایان نمی‌گذارند؟" گفتم که مصلحت نیست ما مردم را تحریم کنیم. گفت: "پس میکروفون را به من بدهید تا کمی با مردم صحبت کنم." گفتم اگر شما همین مطلبی را که من می گویم بگویید، اشکالی ندارد، ولی اگر بخواهی حرف‌های دیگری بزنی، بلندگو را از دستت می‌گیرم. گفت که همان حرف‌ها را می‌زنم. در ماشین باز بود، آمد بالا و شروع به سخنرانی کرد و دوباره همان حرف‌های خودش را بازگو کرد. من او را از ماشین به پایین هل دادم و در ماشین را بستم و گفتم حرف‌هایی که این آقا می‌زند، بی‌خود است و ربطی به ما ندارد، ای مردم! دستور این است که شما به طرف خیابان آزادی و میدان انقلاب برگردید. - البته اسم‌های خیابان ها بعدا عوض شد و آن زمان این اسم ها نبود.- بعضی از این اسم‌ها همان روز هنگام بازگشت توسط خود مردم گذاشته شد، مثل میدان آزادی، خیابان انقلاب و خیابان آزادی که مردم همان روز خودشان این اسم‌ها را انتخاب کردند و در شعارهای خود تکرار می‌کردند.

بالاخره ما حرکت کردیم و برگشتیم. عده‌ی زیادی از مردم نزدیک دانشگاه تجمع کرده بودند و ما گروهی از جوانان و مردم را با دست های خون‌آلود دیدیم. گفته می شد که جمعی مجروح و شهید شده‌اند. وقتی به مسجد صاحب‌الزمان در خیابان آزادی رسیدیم، من آن‌جا برای مردم سخنرانی کردم و آنها را به آرامش دعوت کردم و گفتم برگردید. ان‌شاء الله امام می‌آید. یکی از برادران کُرد هم به آن‌جا آمد و سخنرانی کرد و به وحدت میان کُرد و غیرکُرد دعوت کرد. ما هم تشویق‌اش کردیم.

بالاخره نزدیک اذان ظهر شد و ما برگشتیم. وقتی برگشتیم- این جای قضیه خوشمزه است- به پیچ شمیران که رسیدیم، گاردی‌ها جلوی ما را گرفتد. علت‌اش هم این بود که جلوی ماشین ما بلندگو بود. ما آن را جلوی شیشه گذاشته بودیم و دقت نکرده بودیم که بلندگو را پایین بگذاریم تا دیده نشود. بلندگو را که دیدند، آمدند جلوی ماشین را گرفتند و گفتند از کجا می‌آیید و به کجا می‌روید؟ فرمانده آنها بلندگو را زیر پا له کرد و سپس از در ماشین بالا آمد. بچه‌هایی که همراه ما بودند، همان برادر آیت و آقای دیانت زاده و حمید نقاشيان بود. آقای نقاشيان اسلحه کمری داشت. آن را زیر پای زن‌ها در عقب ماشین انداخت. خدا خواست که سراغ خانم‌ها نرفتند. این دو سه نفر را از ماشین پایین کشیدند. من دیدم که سربازان تحت فرمان او با سر نیزه، آیت و هادی دیانت زاده را می‌زدند و به حدی که پشت آنها را زخم کردند و مرتب فحش می‌دادند. من روی صندلی جلو نشسته بودم که آن فرمانده گاردی لوله‌ی ژ-3 را به پیشانی من گذاشت.

زن‌ها و بچه‌ها گریه می‌کردند و "یا امام زمان" می‌گفتند، چون بچه‌های من همراهم بودند، همه فریاد می‌کردند که بابا را کشتند، ولی نمی‌دانم چه شد که او مرا به عنوان سید خطاب کرد و شاید خدا خواست که او عمامه‌ی مرا سیاه ببیند. چون عمامه‌ی من سفید بود و من تعجب می‌کنم چگونه یکی ایرانی سید و غیر سید را تشخیص نمی‌دهد، در هر حال به من گفت سید! اگر به خاطر عمامه‌ی جدت نبود الآن مغزت را متلاشی می‌کردم. بالاخره عمامه‌ی جد سادات ما را نجات داد و شاید من در واقع از سادات و حداقل از فرزندان روحانی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه و آله و سلم باشم. ان شاءالله تعالی. و سپس از ماشین پیاده شد و گفت ما کشور را تحویل خمینی می‌دهیم، ولی پیش از آن تمام شما را قلع و قمع خواهیم کرد و شاید مقصودش آن بود که تا شما را از میان برنداریم، کشور را تحویل امام خمینی نمی‌دهیم.

منبع: کتاب خاطرات آیت الله مهدوی کنی

 

 

آهنگ انقلاب 1 /

فایل صوتی سرودهای انقلابی؛

سرود زیبای "امام ما! به دست تو زمام ما"

این سرود در دهه 60 توسط گروه سرود مدرسه شهید دستغیب تبریز اجرا شده است.

 

Get the Flash Player to see this player.

براي دانلود اينجا كليك كنيد.

 

 

روز شمار انقلاب 1/

رویدادهای 12 بهمن 1357

۱- حضرت امام به هنگام خروج از فرانسه با ارسال پيامي خطاب به مردم فرانسه، ضمن اظهار تشكر از آنها خداحافظي كردند.

۲- امام خميني پس از اقامه نماز در كف هواپيما، روي دو پتو با آرامش خوابيدند. اين در حالي بود كه همه علاقه‌مندان، دوستداران و نزديكان ايشان، نگران اين پرواز بودند. خطر انهدام هواپيما و يا ربودن آن در آسمان چيزي بود كه همه را تا لحظه فرود آن در فرودگاه تهران، نگران ساخته بود.

3- با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، فرياد «الله اكبر» سالن فرودگاه را به لرزه در آورد. مستقبلين با خواندن سرود «خميني اي امام»، اشك‌هاي مشتاقان را بر گونه‌هاي‎شان جاري كردند.

4- حضرت امام طي بياناتي در فرودگاه تهران گفتند: من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر مي‌كنم. عواطف ملت ايران به دوش من بارگراني است كه نمي‌توانم جبران كنم. ايشان ضمن اشاره به اينكه طرد شاه از كشور قدم اول پيروزي بود، همگان را به وحدت كلمه و ادامه مبارزه تا قطع كامل ريشه‌هاي فساد ترغيب كردند. ايشان سپس از آنجا عازم بهشت زهرا شدند.

5- حضرت امام در اولين سخنراني خود در ميان انبوه مستقبلين مشتاق در بهشت زهرا، گفتند: من وقتي چشمم به بعضي از اينها كه اولاد خودشان را از دست داده‌اند، مي‌افتد، سنگيني‌اي در دوشم پيدا مي‌شود كه نمي‌توانم تاب بياورم. محمدرضا پهلوي فرار كرد و همه چيز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد و قبرستان‌هاي ما را آباد. ايشان اضافه كردند: من دولت تعيين مي‌کنم، من توي دهن دولت مي‌زنم... من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي‌كنم. من به ارتش يك نصيحت مي‌كنم و يك تشكر..... [ما] مي‌خواهيم ارتش مستقل باشد. آقاي ارتشبد شما نمي‌خواهيد؟ آقاي سرلشكر شما نمي‌خواهيد مستقل باشيد؟ و اما تشكر مي‌كنم از قشرهايي كه متصل شدند به ملت.

6- با وجود سرماي زمستان، ديشب هزاران مشتاق زيارت حضرت امام، در مسير حركت ايشان خوابيدند.

7- شهرهاي كشور در شادي ورود امام، غرق نور و گل و فرياد بود.

9- در حالي كه مراسم ورود حضرت امام به طور مستقيم از تلويزيون پخش مي‌شد، نظاميان با يورش به اين سازمان از ادامه پخش آن ممانعت كردند.

10- عده‌اي از مردم با قطع جريان پخش مستقيم ورود حضرت امام از تلويزيون به علت هجوم مأمورين نظامي، از عصبانيت تلويزيون‌هاي خود را به خيابان پرت كردند.

11- امام خميني در شب اول اقامت خود در مدرسه رفاه، طي سخناني با اعضاي كميته استقبال، بر لزوم حفظ وحدت تأكيد نمودند.

12- روحانيون متحصن در دانشگاه، با انتشار آخرين اعلاميه خود، به تحصن پايان دادند.

13- در پي درخواست مجدد بختيار براي ملاقات با حضرت امام خميني، ايشان گفتند: ملاقات با بختيار را در صورت استعفاي وي مي‌پذيرم.

14- شاپور بختيار در آستانه ورود امام خميني پيامي انتشار داد. وي در پيام خود مردم را نسبت به ادامه اعتراضات و تظاهرات، خصوصا در روز ورود حضرت امام، تهديد كرد.

15- دانشجويان ايراني در مقابل سفارت ايران در آمريكا تظاهرات كردند.

16- آمريكا مقداري از دستگاه‌هاي الکترونيكي محرمانه خود را از ايران خارج كرد.

نيروي هوايي سيستم‌هاي محرمانه جنگنده‌هاي اف چهارده را مخفي كرد. گفتني است كه يكي از وظايف هايزر در ايران، انجام همين مأموريت بوده است.

17- بانك‌هاي سوئيس گفتند كه پول‌هاي ايران را پس نمي‌دهند.

18- مطبوعات و يونايتد پرس: قراردادهاي خريد اسلحه ايران از انگليس لغو شد. مقامات لندن گفتند به علت لغو اين خريدها، انگليس معادل چهار ميليارد دلار بابت عدم فروش و بيكار شدن بيست هزار نفر، زيان خواهد ديد.

19- در ليبي به حمايت از انقلاب اسلامي مردم مسلمان ايران، يك راهپيمايي ترتيب يافت.

 

 

روایت انقلاب 1/

نقش شهید محمد بروجردی در حفاظت از امام/ سازمان مجاهدین برای حفاظت از امام سلاح می‌خواست/ ضد گلوله چیست؟ مگر اعلی‌حضرت می‌برید

یکی از منسجم‌ترین گروه های مسلح پیش از پیروزی انقلاب که رابطه نزدیکی با روحانیت داشت، گروه انقلابی صف به رهبری شهید محمد بروجردی بود. این گروه در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب نقش مهمی در حفاظت از امام خمینی و شکستن پایه های رژیم سابق داشت.

زمانی که امام خمینی به پاریس هجرت کرد و آن جا را پایگاه مبارزه علیه رژیم قرار دادند، گروه صف یکی از اعضای خود را به پاریس فرستاد تا از رهنمودها و نظرات ایشان جویا شود و از طرف گروه با ایشان بیعت مجدد کند.

در این خصوص اکبر براتی یکی از اعضای گروه صف می‌گوید:

«کوشش ما در مبارزت مردمی این بود که نظر امام را درباره آن چه می‌خواهیم انجام دهیم، بدانیم؛ چرا که برخی کارها را ما خوش‎مان می‌آمد انجام بدهیم، ولی نمی‌دانستیم آیا این کار فعلاً مصلحت است یا نه؟ آیا حضرت ا

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : آيت‌الله خامنه‌اي, خبرنگار هندي, ايام الله دهه‌ي فجر, ,